به گزارش گروه فرهنگی فاطرنیوز؛امیرحسین دربهانی ، سبک زندگی به معنی نحوه ساماندهی زندگی برای تحقق نیازها و خواسته ها با بکارگیری مجموعه ای از رفتارهاست. بروز و ظهور سبک زندگی از طریق نحوه صرف زمان، پول و چگونگی گذران فراغت، انتخاب اشیای مصرفی، انتخاب علائق و ترجیحات (سلیقه) و نظایر آن خاص صورت می گیرد.تا زمانی که رسانه های جمعی در جامعه حضور نداشتند، سنت ها و هنجارهای قومی و قبیله ای تعیین کنندۀ چارچوب سبک زندگی بودند. یعنی تمام علایق، سلایق،ترجیحات، رفتارها و ذائقه و انتخاب و افراد تابع سنت ها بود.در چنین فضایی، سبک زندگی از یکنواختی و ثبات زیادی برخوردار بود. تغییرات سبک زندگی به کندی صورت می گرفت زیرا ارتباطات اجتماعی در یک محدوده جغرافیایی مشخص صورت می گرفت و دسترسی به منابع اطلاعاتی محدود بود.در چنین شرایط ارزش ها و هنجارها و علائق فردی از طریق ساختارهای قبیله ای و خانوادگی و قومی به طور مداوم بازتولید و آموخته می شد. به هر عامل و متغیر و عنصر بیگانه ای اجازه ورود داده نمی شد مگر اینکه با ساختارهای قبلی همخوانی داشت.
اما با فراگیر شدن رسانه ها وضع تغییر می کند. به عبارتی رسانه، بیگانه ای است به عنوان عضوی از خانواده پذیرفته می شود. برای همه داستان می گوید، اطلاع رسانی و آگاهی بخشی می کند. چیزهایی را که تاکنون نخوانده اند، نشنیده اند و ندیده اند به آنها نشان می دهد.حتی چیزهایی مغایر با ارزش های پذیرفته شده را برایشان بیان می کند که غیر از رسانه از دست کسی برنمی آید. ارزش ها و نوآوری های جدیدی به ویژه در تقابل با ارزش های سنتی را به افراد خانواده ارائه می کند. بدون آنکه کسی به این بیگانه ایرادی بگیرد. چنین کاری تنها از رسانه برمی آید. ارزش های ستنی را چالش می کشد، افراد را دچار تضاد ارزشی می کند. اوقات فراغت آنها را پر می کند، آنها را سرگرم می کند،
تا زمانی که رسانه های جمعی اعم از مطبوعات و رادیو وتلویزیون، نخبهگرا و تولیدکنندۀ محتواهای فکری و عقیدتی و سیاسی بودند، نمیتوانستند آنچنان بر سبک زندگی عامه تاثیرگذار باشند. ، چون مخاطبان محدودی داشتند. اما با زوال رسانه ها نخبه گرا و ظهور رسانه های عامه پسند پرتیراژ، مسئله تغییر علائق و سبک زندگی مورد توجه قرار می گیرد. محتوای رسانه های عامه پسند، علاوه بر خبر رسانی، به تبلیغات، ترویج مصرف گرایی، پاسخگویی به سلایق متنوع مخاطبان روی آوردند.تا جایی که مکاتب مطالعات انتقادی ارتباطات به ویژه فرانکفورت و بیرمنگنام در غرب، محصولات رسانه ای و فرهنگی را عامل اساسی برون رفت جامعه از وضع طبیعی و از خودبیگانگی و نظایر آن می دانند.
مفهوم «رسانه» با «تغییر» گره خورده است.مواجهه زیاد با رسانه های جمعی در تغییر فکر، ارزش، هویت و علایق فردی و جمعی تاثیرگدار است.در موارد بسیار محدودی کار رسانه تثبیت عقاید موجود است، بلکه کار اصلی رسانه معرفی نوآوری ها و ایده ها و ارزش های نو به جامعه است. هم اکنون با فراملی شدن رسانهها، آنها چیزهایی را به مردم نشان میدادند که تا کنون آنها ندیدهاند. این کارکرد جدید نیاز و خواسته تازهای در سبک زندگی مردم بوجود آورده و فرهنگهای غالب فرهنگهای بومی را تحت تاثیر قرار دادهاند. اگرچه این موضوع در داخل مرزهای کشور هم قابل تصور بوده و آن زمانی است که اصحاب رادیو و تلویزیون ایدههای مرکز را برای حواشی و پیرامون آن بازنمایی میکنند و با پخش محتواهای سرگرم کننده مانند فیلم و سریال ها متعدد سبک زندگی روستانشینی را تحت تاثیر سبک زندگی در مرکز قرار میدهند.
در دوره رسانه سالاری کنونی، نوعی جابجایی در گروه های مرجع نسل های کنونی رخ داده است. این جابجایی در جامعه پذیری و تعیین الگوهای زندگی بسیار تاثیر گذار است.اگر تاقبل از این والدین و نهادهای آموزشی و همالان گروه مرجع پراهمیت در جامعه پذیری افراد بودند، اکنون رسانه گروه مرجع پراهمیت است و نقش گروه های مرجع دیگر را کم اثر نموده و یا به کنار نهاده است.
در دوران کنونی علاوه بر فراملی شدن رسانه ها که مهمترین نمونه بارز آنها تلویزیون های ماهواره ای هستند، رسانه های اجتماعی نوینی مبتنی بر اینترنت نیز ظهورو توسعه پیدا کرده اند. میزان نفوذ و ارتباط افراد اجتماع با رسانه های نوین به حدی اهمیت دارد که عده از آن تحت عنوان «زندگی دوم یا سکندلایف» یاد می کنند. ببینید الان زمان و فراغت بیشتر نسلهای جوان در کجا صرف می شود، علائه آنها در کجا پاسخ داده می شود؟ خوب جوابش معلوم است در تالارهای گفتگوی تعاملی و شبکه های اجتماعی مجازی.یعنی نوع زندگی تغییر کرده و نظام ارزشی و هنجاری افراد تحت تاثیر رسانه هاست.
از آغاز پیدایش رسانهها تا کنون ایجاد نیازهای جدید در مخاطبان یکی از مهمترین کارکردهای آنها بوده است. رسانهها همواره مرکز اولیه تولید دانش و اخبار هستند و وقتی یک آیده، دانش و نوآوری توسط رسانهها در اختیار مردم قرار میگیرد متعاقبا نیاز و انگیزه متناسب با آن نیز در مردم شکل می دهند . مثلا فردی که چاق است در مواجهه با تبلیغات رسانهای در خصوص استفاده از رژیمهای لاغری به این فکر میافتد که باید لاغر شود و در واقع تکرار و تعدد پیامها ایده جدیدی برای ورزش کردن، استفاده از رژیمها و داروهای خاص را در او شکل میدهد . همانطور که اخیراً شبکه «ماهواره ای من و تو» بصورت کاملا هدفمند در حال دگرگرون کردن سبک زندگی ایرانی است. مثلا هیچگاه در منوی عذایی ایرانی، مشروبات الکلی بخشی از تشریفات غذاخوردن ما ایرانیان نبوده است اما در این شبکه هنگام معرفی برنده مسابقه آشپزی، لذت این مسابقه تنها با مشروبات الکلی تکمیل می شود. در واقع چیزی را که با نظام ارزشهای ما متفاوت است، به عنوان امری عادی و متداول وارد سفره ایرانی می کند تا این بخش از زندگی را در ایران تغییر دهد. در این شبکه با ایجاد یک فضای ارتباطی تعاملی و مفرح بین شرکت کنندگان،به ارائه الگوهای جدیدی از سرو غذاهای جدید، تغییر سبک لباس پوشیدن و نحوه برگزاری مهمانیها پرداخته است.
چرا رسانه ملی ما در ایجاد سبک زندگی موفق نیست؟
مهمترین دلیل این است که رسانههای ما نتوانسته اند بازنمایی کنندۀ واقعیتهای اجتماعی و فرهنگی جامعه ایرانی باشند. در رسانههای ما همه چیز مصنوعی است. روابط بین والدین و فرزندان. نحوه گذران اوقات فراغت، نحوه تصمیم گیری، انتخاب ها، علائق و… با واقعیت اجتماعی همخوانی ندارد. برای نمونه در مجموعه «ستایش»، سبک زندگی، روحیه و رفتار قهرمان داستان یعنی همان ستایش همخوانی بسیار کمی با واقعیت زندگی اجتماعی جوان ایرانی دارد.پس چنین محتوایی نمی تواند، الگوی جوان ایرانی باشد.
از آنجایی که اکنون مخاطب فعال است و به رسانهها و منابع اطلاعاتی متعدد دسترسی دارد، دست به انتخاب نوع رسانه میزند. همانطور که میدانید بیشترین تاثیر رسانه معطوف به پیامهای غیرمستقیم برنامههای سرگرمکننده(مانند فیلم و سریال و انیمیشن و..) است و نه پیامهای مستقیمی که در قالب اخبار و میزگردها ارائه میشود . مخاطب دوست دارد که برایش قصه بگویند و به هر نحوی با اجرای برنامههای سرگرمکننده ساعات خوشی را برایش فراهم کنند. استفاده از اطلاعات سرگرمی محور یکی از روشهای موفق است که در کشورهای پیشرفته مانند کشورهای اسکاندیناوی از آن استفاده میشود و خیلی خوب توانستند هویت ملی و فرهنگی خود را با استفاده از این روش حفظ کنند در حالیکه رسانههای ما از این موضوع غافلاند. بازنمایی واقعی هویت ملی و فرهنگی و قومی در جامعه ایرانی در محتواهای سرگرم کننده مانند سریال و فیلم و… منجر به ایجاد تعلق و تعهد در مخاطب می شود. یعنی مخاطب ایرانی در رسانه های داخلی کمتر خودش را پیدا می کند. این در حالیست که مخاطب به طور طبیعی به دنبال محتوایی خواهد رفت که با تجربیات و علایق و گرایش های قبلی آن هم سازگار باشد.
از همین رهگذر برخی از رسانه های فراملی فارسی زبان به این موضوع پی برده اند و سعی در پاسخگویی به این نیاز مخاطب ایرانی داشته و از این رهگذر عناصر دیگری در تضاد با ارزش های ایرانی و اسلامی را هم وارد متن برنامه های خود می کنند.برای نمونه رسانه های داخلی کمتر به نیازهای روانی افراد مانند پخش موسیقی و شو، تاک شو برنامه های مخاطب محور دوسویه و نظایر آن پاسخ می دهند.
هنگامی که رسانه ها نمیتوانند نیازهای فراغتی افراد جامعه را برطرف کنند ، مردم در معرض خطر قرار می گیرند .
خب طبیعی است که مردم به رسانه های دیگری روی می آورند. رسانههای فراملی فارسی زبان، به ویژه رسانه های غیرخبری(مانند زمزمه و جم کلاسیک و..) با پخش مکرر برخی از محتواهای در تضاد با ارزش های ملی و دینی ایرانیان مانند خیانت همسر، روابط نابسامان، آشفتگی خانوادگی و… باعث از بین رفتن قبح این ارزش های وارداتی و متضاد و عادی سازی آن می شود. این عادی سازی ارزش های متناقض و متضاد با ارزشهای باعث تضعیف هویت ملی و فرهنگی و سبک زندگی ایرانی می شود.. متاسفانه علیرغم اینکه راهحلهای منطقی و عملیاتی متعددی در این زمینه وجود دارد، رسانههای ملی به استفاده از آنها تمایلی ندارند و همواره روشهایی را مورد استفاده قرار میدهند که باعت تشدید خلاءها میشود. مثلا رویکرد رسانه ملی ما در مقابله با ارزشه ای غربی این است که سریال های خارجی را تهیه و پخش نماید که لوکیشن های آن سریال فصل زمستان باشد تا تن بازیگران پوشیده باشد و یا از سریالهای شرقی(کره و ژاپن و..) استفاده می کنند. اما کمتر به تولید و پخش سریال های با موضوع فرهنگ ایران قبل از اسلام و بعد از اسلام و اسطوره های ایرانی و اسلامی می پردازند. مثلا چرا سریال «مختارنامه» و «در چشم باد» اینقدر طرفدار پیدا میکند؟ چون قهرمانگرایی دینی و ایرانی در آن جلوه پیدا کرده است .
راهکار پیشنهادی برای تغییر این روند
نهادینه کردن یک سبک زندگی یک شبه انجام نمی گیرد. یک کار فرهنگی طولانی مدت است. اما رسانه ای که از اعتماد عمومی برخوردار باشد و مردم آن را در روایت واقعیت های اجتماعی بی طرف احساس کنند، می تواند بر الگوهای ذهنی و مردم و درنهایت سبک زندگی آنان تاثیر بگذارد.با یک رسانه ایدئولوژیک و مصلحت گرا نمی توان دل مردم را به دست آورد و آنان را به در پیش گرفتن یک سبک زندگی مشخص ترغیب کرد. هرگاه رسانه بازنمایی کنندۀ واقعیت های اجتماعی و فرهنگی و سیاسی جامعه مفروض باشد، می تواند در مخاطب همدلی ایجاد کند و همدلی به تغییر رفتار منجر می شود.
ما باید بپذیریم که جامعه ایرانی یک جامعه یکدست نیست و نمی توان برای همه آنها یک نسخه یکدست پیچید. جامعه ایرانی واقعیتی است مرکب از انواع هویت های جمعی متعدد مانند هویت دینی، هویت قومی، هویت ملی، هویت مدرن.هر گاه پیام رسانه ای در تضاد با یکی از این معرف های هویت ایرانی باشد، نمی تواند تاثیرگذار باشد و مخاطب آن را پس می زند. پیام های رسانه ای زمانی می توانند الگوی زندگی و سبک زندگی جامعی را ارائه کنند که دربرگیرنده تمام این مولفه های هویتی باشند.حذف هر کدام به منزله حذف بخشی از مخاطبان است. دینداری و امور و مناسک دینی بخشی از سبک زندگی ایرانی را تشکیل میدهد و عادتهای غذایی، ارزشها و نحوه فکر کردن همه مربوط به هویت قومی و ملی است و در نهایت مضامینی مانند تجددگرایی، آزادیخواهی و… وجود دارد که جامعه ایران از صدها سال قبل از اسلام با آنها برخورد داشته و با آنها عجین شده است. باید توجه کنیم که چنانچه یکی از این چهار محور در سبک زندگی ارائه شده از رسانه ملی ما حذف و یا کمرنگ شود مخاطبان مقاومت نشان میدهند. مثلا در مصر دوره حسنی مبارک تمام رسانههای کشور مصر، ارزشهای سکولاریسم و ملیگرایی را تبلیغ میکردند، در در مقابل هویت دینی در متن جامعه تقویت می شد و یا در دوره پهلوی، محمدرضا شاه، دین و اقوام را بطور کامل کنار گذاشت و صرفا بدنبال ملیگرایی و ارزش های مدرن بود اما در متن جامعه دینگرایی بازتولید شد. انقلاب سال ۵۷ در ایران عکسالعمل جامعه برای رسیدن به تعادل بود؛ زیرا شاه پهلوی میخواست ۱۴۰۰ سال سابقه دینی را نادیده بگیرد اما مردم و افکار عمومی طالب این امر نبود و در نتیجه آن، انقلاب شکل گرفت.
هر ایرانی عید نوروز و اعیاد مذهبی را به یک اندازه دوست دارد و از سوی دیگر به دنبال آزادیهای فردیاش است. بنابراین نادیده انگاشتن هریک از این موارد موجب ایجاد احساس خلاء در افراد میشود. بویژه برای در نسل کنونی جوان سبک زندگیای باید تعریف شود که مبتنی بر این چهار بعد هویتی باشد. اما متاسفانه در برنامههای تلویزیونی از ارزشهای مثبت ایرانیان مانند جوانمردی و نوعدوستی، مردم داری خبری نیست. هیچگاه در سریالی یا فیلمی سبک زندگی یکی از اقوام به تصویر کشیده نمی شود، بیشتر لوکیشن ها مربوط به شمال ایران و یا تهران است. اما همه جای ایران، تهران نیست. ما داریم به دست خودمان سبک زندگی روستایی را تقبیح می کنیم و سبک زندگی شهری را ترویج می کنیم.
رسانههای جامعه ما صرفا به صدا و سیما محدود نمیشود. خصوصا با ورود رسانههای جدید مانند شبکههای اجتماعی و اینترنت جامعه با نسل جدیدی از رسانهها روبهرو است .
تاثیر رسانههای جدید در سبک زندگی مردم
از آنجایی که در ایران فرهنگ شفاهی فرهنگ غالب شناخته میشود و ما بیش از اینکه مطالعه کنیم دوست داریم که موضوع را بینیم و بشنویم، رسانههای سنتی شفاهی مثل منبر، تجمعها، شبنشینیها هنوز در مقایسه با رسانههای دیگر تاثیر بیشتری در تغییر رفتار مردم دارد . بنابراین من معتقدم رسانههای مکتوب نمیتوانند در ایران سبک زندگی ایجاد کنند؛ زیرا عموم مردم آنها را نمیخوانند و ضریب نفوذ آنها در افکار عمومی بسیار پایین است. شما توجه کنید که تیراژ تمام نشریات روزانه ما کمتر ۲ میلیون نسخه نیست. این امر تاثیرگذاری نشریات مکتوب را در تغییر سبک زندگی کاهش میدهد.
نشریات زرد
نشریات عامهپسندی که به موضوعات سطحی میپردازند ، مخاطبان زیادی ندارند. این نشریات نیز در بهترین حالت کمتر از ۴ هزار نسخه در ماه تیراژ دارند. بنابراین غیرممکن است که بتوانند در ایجاد سبک زندگی نقشی ایفا کنند. پرتیراژترین نشریات روزانه ما بواسطه داشتن پشتوانه اقتصادی ۴۵۰ هزار نسخه تیراژ دارد، بنابراین از نظر من نشریات مکتوب نمیتوانند برای تغییر سبک زندگی جریانسازی کنند بنابراین رسانه غالب در جامعه ما رسانههای شفاهی هستند که در بین آنها نیز به علت جذابیتهای بصری تلویزیون، رادیو طرفداران کمتری دارد و اغلب شنوندگان رادیو معطوف به افرادی است که در خودرو و در حین رانندگی برنامههای رادیو را دنبال میکنند. در نتیجه مهمترین رسانهای که در همه خانههای ایرانی حضور دارد و جزء لاینفک خانوادههای ایرانی شناخته میشود، تلویزیون است. اگر چه خیلیها معتقدند که تلویزیون فقط حضور دارد اما نفوذ ندارد، ولی به اعتقاد من تلویزیون بطور همزمان هم حضور دارد، هم نفوذ دارد و هم ظهور. زیرا استفاده از این جعبه جادویی هیچگونه سواد رسانهای نیاز ندارد و همین که آنرا روشن کنند انتقال پیام صورت میگیرد.
طبق تعریف مک لوهان، تلویزیون رسانه ای سرد است. بدین معنا که تمام حواس شما را می گیرد و مجالی برای فکر کردن و تامل کردن برای شما باقی نمی گذارد. و مثل یک ساندویچ آماده فقط می گوید بخور، در حالی که کمتر به عناصر و مواد تشکیل دهنده این ساندویچ فکر می کنید و تنها به جذابیت ظاهری و مزه اش توجه دارید. تلویزیون به دلیل جذابیت های تصویری و قدرت داستان گویی بالا بر بعد احساس انسان تاثیر بیشتری دارد تا بعد عقلانی. در نتیجه تاثیر آن بر فرد بیشتر و بتدریج عمیق تر است. تا جایی که استفاده زیاد از این رسانه جذاب، اعتیاد آور است و اکنون مرجع تمام اخبار و اطلاعات شناخته می شود.تلویزیون موضوعات را برای شما ساده و ملموس تر و عینی تر می سازد. در حالی که موضوعات داخل روزنامه ها و نشریات و سایتها کمتر ملموس اند. بنابراین در حوزه سبک زندگی و ارائه الگو به دلیل جذابیت های زیاد، تلویزیون گوی سبقت را از دیگر رقبا ربوده است.
از نظر من دنیا، دنیای تلویزیونی شده است و نه دنیای رسانهای شده. اینترنت هم نفوذ کمی در ایران دارد. طبق آماری که اخیرا مطالعه کردم ۲۰ تا ۲۵ درصد ایرانیان از اینترنت استفاده میکنند ، در حالی که بالغ بر ۷۵ درصد مردم تلویزیون نگاه میکنند و در معرض تبلیغات تلویزیونی قرار دارند. منظورم از تلویزیون هم تلویزیون ملی و هم شبکه های ماهواره ای است. بنابراین وقتی این رسانه تا این اندازه در بین عموم مردم نفوذ داشته قائل شدن نقش تاثیرگذاری برای رسانههای مکتوب غیرقابل تصور است. رسانههای شفاهی مانند تلویزیون صرفنظر از سن و جنس مخاطبان روی همه اقشار جامعه تاثیرگذارند و همانطور که برای همه گروههای سنی یک پیام تولید میکند، بازخورد یکسانی هم از آنها میگیرد. مثلا از یک کودک ۲ ساله تا پیرمرد ۸۰ ساله از دیدن یک سریال لذت میبرند و سعی میکنند که با تماشای آن سرگرم شوند و این قدرت تلویزیون را افزایش میدهد.
کشورهایی که موفق شده اند با استفاده از رسانه، سبک زندگی مردم خود را شکل دهند چه کرده اند؟
در این کشورها نحوه سپری کردن اوقات فراغت برای گروههای سنی متفاوت تعریف شده است و دولتها، نهادهای اجتماعی و خانوادهها به اتفاقنظر رسیدند که اوقات فراغت افراد باید به انجام کارهای متفاوتی اختصاص پیدا کند. بر این اساس فرد ۸ ساعت کار میکند و از ۱۶ ساعت باقیمانده ۸ ساعت را به تفریح و انجام کارهای رضایتبخش میپردازد و در نتیجه دولتها برنامهریزی میکنند که چگونه افراد برای التیام بخشیدن به دغدغههای محیط کار اوقات فراغت خود را با رضایت خاطر سپری کنند. در این جوامع اوقات فراغت به دو دسته فعال و منفعل تقسیم میشود که اوقات فراغت منفعل همان نشستن جلوی تلویزیون و تماشای برنامهها متعدد برای تغییر نگرش و رفتار است و اوقات فراغت فعال به مشارکتهای اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و ورزش کردن و فعالیت های انسان دوستانه و امثال آن مربوط میشود. اما در ایران سبک زندگی بیشتر منفعل است و گروه معدودی در گروههای بزرگتر ورزشی و اجتماعی مشارکت میکنند و بیشتر اوقات فراغت خود را بطور منفعل و در مقابل تلویزیون سپری میکنند. چون ارتباط تلویزیون با مخاطب یک ارتباط یکطرفه است نتیجه مطلوبی از این ارتباط حاصل نمیشود که به اعتقاد من بخش از این مشکل به عملکرد رسانهها برمیگردد.
مهمترین نقطه ضعف رسانههای ایرانی در برقراری ارتباط با مخاطبان چیست؟
در رسانههای ما مخاطب شناسی انجام نمیشود و صاحبان رسانه به مخاطبپنداری روی میآورند و پنداشت خود را از نیازهای مخاطب نیاز واقعی او میپندارند، به همین دلیل در ساخت برنامههای متناسب با گروههای مختلف مخاطب موفق نیستند. از سوی دیگر برخی تئوریپردازان و اصحاب رسانهها همگرایی رسانهها را راهکار اساسی ایجاد و القای یک سبک زندگی واحد میدانند و معتقدند که تمام رسانههای یک جامعه اعم از سنتی و مدرن باید یک پیام واحد را منتقل کنند تا بتوانند مردم را به یک جهت هدایت کنند. در حالی که در خیلی از جوامع موفق، همان واقعیت اجتماعی، رویکرد چندصدایی و چندفرهنگی را انتخاب کرده اند. من معتقدم که در دنیای امروزی هیچگاه نمیتوان با ارسال پیامهای یکسان در جامعهای سبک زندگی واحدی بوجود آورد. سبک زندگی زمانی بوجود میآید که رسانهها مبتنی بر ارزشهای جامعه پیامها تعدد و تنوع منتشر کنند. اگرچه وقتی یک پیام بطور متعدد به گیرنده ارسال میشود، حتی در صورتیکه ذهن آنرا نپذیرد، تکرر باعث میشود که مخاطب نبست به آن پیام بیحس و منفعل شده و از این طریق سبک زندگی را تحت تاثیر قرار می دهد. برای نمونه، روابط دختر و پسر و سطح این روابط در جامعه ما یک تابو بود اما بعد از ورود کانالهای ماهوارهای این روابط اگرچه در بین خانوادهها بصورت یک ارزش شناخته نشده است اما در برخی طبقات اجتماعی قبح این کار از بین رفته است و والدین همانند گذشته با این موضوع برخورد نمیکنند. این تغیر رفتار نتیجه تبلیغاتی است که بطور مکرر توسط برنامههای ماهوارهای انجام شده است.
چرا فیلمهای هالیوودی اینقدر در میان جوانان ما طرفدار دارد؟
حداقل نیمی از جمعیت جامعه ما، جوان هستند و این جوان بودن استعداد و ظرفیت خوبی برای توسعه است اما از جهت دیگر میتواند یک تهدید هم باشد. نسل جوان سواد فناورانه و رسانهای خوبی دارد و با نحوه تعامل با فناوری های نوین آشنا بوده ونسلی تحول خواه و نوگراست که این امر یک مزیت تلقی میشود. اما زمانی که ما برایش محصولی نداشته باشیم و خروجی رسانهها پاسخگوی نیازهای آنها نباشد،خلائی بوجود میآید که سریالهای هالیوودی به راحتی آنرا پر میکنند. در اینجا من مسئولان فرهنگی جامعه را مقصر میدانم که نتوانستند در ارائه بازیهای کامپیوتری و تولید محتوای اینترنتی، تهیه فیلم ها و سریال های مختلف نیاز نسل جوان را برطرف کنند. به نظر من ما به جای آنکه از ظرفیت جوانان استفاده کنیم نگاهمان به آنها نگاه قهرآمیز و انکاری بوده است.
با این رویکرد به رسانههای خارجی فرصت دادهایم که این خلاء پر کنند. مثلا در اکثر فیلمهای خارجی وقتی کلاس درسی را نشان میدهند یک دستگاه ویدئو پشت سر معلم قرار دارد و این به این معناست که ویدئو در آن جامعه کارکرد آموزشی پیداکرده است. اما چون ما این تکنولوژی را تقبیح کردیم، کارکرد آموزشی آن نیز از بین رفته است. چرا که ما فقط به کارکردهای منفی آن توجه میکنیم. در خصوص ماهوارهها هم سیاست مشابهی را بکار گرفتیم. ما به جای آنکه رسانه را برای مخاطب نقد و معرفی کنیم، از ترویج آن در بین مردم جلوگیری میکنیم در حالیکه انسان بطور طبیعی فطرت نیک دارد و راه نیک را انتخاب میکند و ما نباید از بیم آنکه به کارکردهای منفی رسانه روی آورد آنرا از دسترس عموم خارج کنیم. بدون شک رسانه تنها عاملی است که میتواند ارزشهای ما را جهانی کند. بنابراین اگر رسانه را به خدمت بگیریم، با استفاده از قدرت نرم فرهنگی پیروزی و موفقیت های مطلوبی را بدست خواهیم آورد.